۲۴ خرداد ۰۱ ، ۱۳:۴۸
مادر <3
دستان مادرم یخ زده بود و هیچ کلمه ای دیگر از لبانش جاری نمی شد. این نخستین ملاقات من با مرگ بود
مادرم دیگر نمی توانست صدایم کند و دردهایش را با من قسمت نماید.
مرگ او پایان دردهایش بود ومن او را می دیدم که همچون همیشه به آرامی ، آرام تر از همیشه خفته است.
هیچگاه صورت مادرم را به آرامشی که هنگام مرگ داشت ندیده بودم . با این همه اما به خودم حق می دهم که برای نبودنش ، ندیدنش و برای دلتنگ شدن برایش ، گریه کنم.
اشتراک گذاری:
![](http://arkcoding.com/wp-content/themes/arkcone/images/facebook-png-ic.png)
![](http://arkcoding.com/wp-content/themes/arkcone/images/twiiter-png-ic.png)
![](http://arkcoding.com/wp-content/themes/arkcone/images/google+-png-ic.png)
۰۱/۰۳/۲۴