۰۶ اسفند ۰۱ ، ۱۶:۱۹
یار قدیمی
چه شد از یار قدیمی خبری نیست که نیست
دیگر از مهر و محبت اثری نیست که نیست
باغ خشکید و دلم خوش به بهار و نوروز
لیکن از فصل خزانش گذری نیست که نیست
هرچه رفتم نرسیدم به تو ای صبح سپید
بخت برگشته ی من را سحری نیست که نیست
مرهمی کو که به زخم دل بیمار زنم
بر تن خسته ی من جز تبری نیست که نیست
روز عشرت به چمن هرکه زند لاف وفا
آسمان شب غم را قمری نیست که نیست
(اویس شجاع)