ای وصل تو اصل شادمانی

اشعار، دوبیتی وغزلیات ناب

ای وصل تو اصل شادمانی

اشعار، دوبیتی وغزلیات ناب

درباره بلاگ
ای وصل تو اصل شادمانی

اشعار، دوبیتی وغزلیات ناب

آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مشیری» ثبت شده است

۲۳ آبان ۹۵ ، ۱۳:۳۸

تنها نشسته ایم

چون بوم بر خرابه دنیا نشسته‌ایم
اهل زمانه را به تماشا نشسته‌ایم

بر این سرای ماتم و در این دیار رنج
بی‌خود امید بسته و بی‌جا نشسته‌ایم

ما را غم خزان و نشاط بهار نیست
آسوده همچو خار به صحرا نشسته‌ایم

گر دست ما ز دامن مقصود کوته است
از پا فتاده‌ایم نه از پا نشسته‌ایم

تا هیچ منتظر نگذاریم مرگ را
ما رخت خویش بسته مهیا نشسته‌ایم

یکدم ز موج حادثه ایمن نبوده‌ایم
چون ساحلیم و بر لب دریا نشسته‌ایم

از عمر جز ملال ندیدم و همچنان
چشم امید بسته به فردا نشسته‌ایم

آتش به جان و خنده به لب در بساط دهر
چون شمع نیم مرده چه زیبا نشسته‌ایم

ای گل بر این نوای غم‌انگیز ما ببخش
کز عالمی بریده و تنها نشسته‌ایم

تا همچو ماهتاب بیایی به بام قصر
مانند سایه در دل شب‌ها نشسته‌ایم

تا با هزار ناز کنی یک نظر به ما
ما یک‌دل و هزار تمنا نشسته‌ایم

چون مرغ پر شکسته فریدون به کنج غم
سر زیر پر کشیده شکیبا نشسته‌ایم


                فریدون مشیری

owais Azami