کو کوى تلخ قمرى
استکانِ چاى سبز و بسته ى سیگار و من
سقف و کلکینِ عبوس و بالشِ دیوار و من
حلقه
حلقه
دود و دود و
طعم تلخ چاى سبز
لحظه ها تکرار و
در تکرار و
در تکرار و من
رادیو وُ
حرف مفت و،
خِش خِش و قطع صدا
گاه گاهى ناگهانى سرفه ى گیتار و... من
(())
آن طرف ها -اکثرن- در جاده ها، بوزینه ها
این طرف بیم و هراس و، وحشتِ دیدار و من
پشت شیشه قمریى غمگین، روى سیم برق
مى زند کوکوى تلخى، مثل زهر مار وُ...
من
-مى کشم تا سطر آخر، شعر خود رااین چنین:
زنده گى
آلوده گى
با یک «منِ» بیزار و من!
(سید ضیاءالحق سخا)